تالیف: علیاکبر قندانیآرانی
سال نشر 1392
این نوشتار با استناد از رساله هلالیه ی علامه بزرگوار حضرت آیت الله ملا غلامرضا آرانی است، که در جهت فراهم نمودن زمینه های شناخت و ارتباط نسل نوجوان و جوان با رویکردی به زندگی و سیرت سلاله ای از بوستان پیامبر اکرم (ص) و از ذریه ی پاک حضرت فاطمه ی زهرا (س) حضرت محمد هلال بن علی (ع)، گامی نو به شمار می رود.
استفاده از اشکال و تصاویر رنگی مرتبط با هر بخش کتاب از ویژگی های خوب این کتاب به شمار می رود.همین طور قرار گیری نقشه مسیر حرکت حضرت محمد هلال بن علی (ع) از طائف به آران از دیگر بخش های این کتاب می باشد.
در قسمتی از کتاب میخوانیم :
در کلبه ی پیرزن
محمد هلال پس از طی مسافتی طولانی و عبور از کوهستان های صعب العبور، صبحگاهان به تپه ای رسید که چشمه ی آبی در کنار آن روان بود.ابتدا وضو ساخت و با محبوب خود به راز و نیاز پرداخت.هنگامی که هوا روشن شد نگاهی به اطراف تپه انداخت.از دور کلبه ای دید که در کنار آن بانویی کهنسال و دخترش ایستاده بودند؛خود را به کلبه رساند. پیرزن جلو آمده سلام کرده و به رسم مهمان نوازی، از او خواست تا از اسبش پیاده شود.پیرزن اسب محمدهلال را کنار کلبه بست و او را به داخل کلبه فراخواند.
محمد هلال در در حالیکه خون بسیاری از او رفته بود و رمقی در بدن نداشت.به کلبه وارد شد و با اشاره پیرزن در بهترین جای کلبه نشست .پیرزن پس از پذیرایی از محمد هلال پرسید: ای جوان کیستی و از کجا می آیی و این زخم های بدنت به سبب چیست؟محمد هلال که آثار درد در چهره اش نمایان بود برای آنکه جانب احتیاط را رعایت کرده باشد پاسخ داد ای مادر من مردی تاجرم حرامیان به قافله ما حمله کردند گروهی را به شهادت رساندند و بسیاری را زخمی و مجروح ساختند.من در نبرد با آن ها زخمی شدم و برادرم نیز کشته شد تمام شب را با وجود شدت زخم و درد در راه بودم و هم اکنون نزد شما هستم.پیرزن در حالی که زیر لب به حرامیان لعن و نفرین می کرد بر زخم های محمدهلال مرهم نهاد و برای او مادری کرد اما او که گویا نمیتوانست قصه حمله حرامیان به کاروان تازه وارد را باور کند.. با نگاهی به سیمای نورانی محمد هلال پرسید ای جوان چهره و جمال تو به اولاد ابوتراب علی علیه السلام میماند.تو را به محمد و آل او سوگند میدهم به من بگو کیستی و نامش چیست و با این وضع در اینجا چه میکنی؟محمد هلال پس از لحظه ای درنگ در جواب او گفت ای مادر نام من محمد حلال است و فرزند علی بن ابیطالب هستم..سپس همه ماجرای جنگ نابرابر خود با لشکر مغیره را که دشمنان اسلام بودند برای او تعریف کرد
دیدگاهتان را بنویسید