آری ! کربلا ، جغرافیای ایمان ، ایثار و پاک بازی و عاشورا ، تاریخ حماسه و عشق و
حقیقت خواهی است . میدان حق هرگز در طول تاریخ و در عرصه ی جغرافیا چنین زیبا و با
شکوه و زلال چهره ننموده است . . .
اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد است که همه ی انبیا و ملائکه و اولیا و
شیعیان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت محزون و اندوهناک هستند . باید گفت : ماه
حزن و اندوه تمام عالم است ، چرا که همه ساله محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره
ی سید الشهدا (ع) را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن و اندوه عالم را فرا می
گیرد .
آغاز مجالس عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) است که مردم را به امور اعتقادی
خویش آشنا می کند و دستورات دین و احکام الهی را از حسینیه ها و مساجد و تکایا به
خانه های فکر و دل خود به ارمغان می برند . شرکت در مراسم عزاداری سرور و سالار
شهیدان حضرت مولا حسین (ع) و اصحاب و یاران پاک و وفادارش و اشک بر مظلومیت ایشان ،
علاوه بر احیای فرهنگ ناب شهادت ، موجب تکریم و پاکداشت مقام شامخ ولایت و امامت از
مهم ترین وظایف انسان های دل سوخته در عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج) است .
در این ماه بر ماست که تلاش کنیم تا بدانیم یاران بزرگ عاشورا که بودند ، چرا و
چگونه به حسین بن علی (ع) پیوستند و در منظومه ی عظیم عاشورا و نهضت پرشکوه محرم
سال 61 هجری چه کردند و چه جایگاهی دارند . درخشش آفتاب عاشورا ، حسین بن علی (ع)
با حضور شاهدان سربلند تاریخ و ستارگان پرفروغ شهادت تجلی پیدا کرد . معماران و نقش
آفرینان عاشورا ستارگان غروب ناپذیری هستند در بلندای تاریخ ره گشای انسان های پاک
ضمیر و سالکان طریق الی الله هستند .
آری ! کربلا ، جغرافیای ایمان ، ایثار و پاک بازی و عاشورا ، تاریخ حماسه و عشق و
حقیقت خواهی است . میدان حق هرگز در طول تاریخ و در عرصه ی جغرافیا چنین زیبا و با
شکوه و زلال چهره ننموده است .
حسین آن چراغ هدایت و کشتی رستگاری با شهادت خویش و انتخاب مرگ با عزت بر زندگی
سرشار از ذلت و ننگ چنان آتشی در وجود انسان با ایمان افروخت که تا بندگی و تابش آن
تا ابدیت تاریخ خاموش و سرد نخواهد شد . در هیچ حادثه ای حضور در صحنه ها و نبرد ها
به اندازه ی حادثه ی عظیم نینوای حسینی انسان را به خلوص و پالایش نمی رساند . رهبر
عاشورا پاک ترین عناصر عرصه ی هستی را به کربلا آورد تا بی نقص ترین نمونه و الگو
را به تاریخ بشری عرضه کند .
حضور در صحنه ای که جز کشته شدن و مرگ به همراه ندارد و ماندن در میدانی که هزاران
شمشیر و نیزه و سنان تو را محاصره کرده و ایستادگی در برابر شقاوت و سنگ دلی سیاه
دلانی که جهان به سان آنان را هرگز ندیده ، درک معرفت و فهیم عمیق و رهایش از قید و
بندها و همدلی و صداقت می خواهد که یاران حسین (ع) آیینه ی تمام نمای همه ی فضیلت
ها و جان فشانی ها و عصاره ی پاکی ها و پرهیزگاری ها و راستی ها و دوستی ها هستند
که حضرت در توصیف ایشان فرمود : « به خدا سوگند ! آنان را از خود راندم و آزمودم و
آنان را از صخره های ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم آن سان که
کودک شیر خوار شیفته و دل بسته ی آغوش مادر و نوشیدن شیر اوست .»
آری ! حماسه ای که حسین بن علی (ع) در عاشورا آفرید خود سراسر شعر بود . قصیده ای
ماندگار در بحر متلاطم خون ، یاران وی همه غزل بودند . مرد بودند و غزل مرد ، آنان
تغزل را در عطش به اوج رساندند . گفتگو های عاشقانه ی امام حسین (ع) با زینب کبری
(س ) و حضرت علی اکبر (ع) در دیوان عمان سامانی نهایت جاودانگی را ترسیم می کند .
حماسه عاشورا ترکیبی از مرثیه و حماسه و تغزل است که باید همگان به همه ی ابعاد
وجودی آن راه یابند .
اول محرم ، حضور در منزل قصر بنی مقاتل
امام حسین (ع) در روز چهارشنبه اول محرم سال 61 هجری به منزل بیست و پنجم ، قصر بنی
مقاتل وارد می شود . در این محل قصری متعلق به مقاتل به حسان بن ثعلبه که میان عین
التمرو قطقطانه قرار داشت . در نزدیکی قصر ارتفاعی کوتاه و تپه مانند بوده است که
مسجد و بناهای دیگری در اطراف آن بوده و تنها بقایای آن ها نگاه رهگذران را به خود
می خوانده است .
کاروان امام در اول محرم به این منزل رسید . ناگهان از دور دست این منزل ، خیمه ای
باشکوه و اشرافی پیدا شد . همه کنجکاوانه به آن نگریستند . امام پرسید : این خرگاه
کیست ؟ گفتند : خیمه ی عبید الله بن حرّ جعفی .
عبیدالله بن حر جعفی از سواران و شجاعان عرب و شاعر و سخنوری توانا بود . او در جنگ
به جانب داری از عثمان در لشکر معاویه بود چون امیرالمؤمنین علی (ع) به شهادت رسید
، به کوفه آمد. وقتی در کوفه لشکریان برای نبرد با اباعبدالله الحسین (ع) آماده می
شدند ، از آن جا بیرون رفت تا در کشتن امام شرکت نکند . وی یک دفترچه روایت از امیر
المؤمنین (ع) داشته است .
امام حسین (ع) همین که دریافت ، خرگاه از آن ِ عبیدالله حرّ جعفی است ، حجاج بن
مروق جعفی را که هم قبیله ای او بود ، فرستاد تا او به یاری و همراهی دعوت کند .
عبید الله از حجّاج پرسید : حسین برای چه کاری مرا می طلبد ؟ گفت : برای یاری و
فداکاری و دفاع از راه و آرمان او .
عبیدالله گفت : من از کوفه بیرون آمدم تا در میان قاتلان او نباشم . اهل کوفه دنیای
فانی را به نعم جاودانی برگزیده اند و محبت اهل بیت (س) را به عطای ابن زیاد داده
اند . من نه سر همراهی با آنان را دارم و نه مخالف بودم . هجرت کردم و کناره گرفتم
تا خدای چه خواهد و تقدیر چه باشد .
حجاج بن مروق بازگشت و ماجرا به امام بازگفت و امام
حسین (ع) تصمیم گرفت که خود با عبیدالله دیدار کند .
امام برخاست و حرکت کرد و به سراپرده ی فرزند حرّ جعفی رسید . به استقبال امام آمد
. امام فرمود : ای مرد ! تو گناه کار و خطاکاری و خداوند تو را مؤاخذه خواهد کرد ،
اگر توبه نکنی و مرا یاری نکنی ، جد من در برابر خدای بزرگ شفیع تو خواهد بود . من
فرزند رسول خدایم ، مردم شهر نامه نوشتند و وعده یاری و کمک دادند و اینک شرایط
دیگر گونه شده است .
عبید الله بن حر جعفی گفت : ای فرزند پیامبر ! به خدا سوگند ؛ اگر یاریت کنم ،
نخستین کسی باشم که پیش رویت کشته شوم ، اما این اسب من ملجمه « ملحقه » و شمشیر و
غلامان را بگیر . به خدا سوگند ! هیچ چیزی را با این اسب طلبم نکردم ، مگر این که
بدان رسیدم و با این شمشیر بر هیچ کس ننواختم ، مگر آن که طعم مرگ را چشید .
امام فرمودند : من یاری تو را نخواستم ؛ نه در اسبت و نه در خودت خیری نیست ( نیازی
ندارم ) . سپس این آیه را خواند : « ما کنت متخذ المضلین عضداً ؛ از افراد گمراه
یاری و نیرو نمی گیرم . » آن گاه فرمود : اینک که یاریم نمی کنی ، از این جا دور شو
تا صدای مظلومیت مرا نشوی . من از رسول مکرم اسلام (ص) شنیدم که فرمود : « هرکس
صدای مظلومیت خانواده ام را بشنود و یاری نکند ، خداوند به رو در آتش جهنم و
عذابشان درافکند » .
نوشته اند که عبید الله بن حرّ پس از کربلا شرمسار و پشیمان و سرزنش کنان خود را به
مزار امام رساند و مرثیه ها و سروده های سوزناک سرود . از اوست که سروده است :
« فیا لک حسره ما دمت حیّاً
ترود بین صدری و التراقّی »
امام وی را رها کرد و به بارگاه خود بازگشت و شبانه سیر و سفر نمود .
از عبیدالله بن حرّ جعفی نقل است که لحظه ی رفتن ، موی محاسن امام مانند پر زاغ
سیاه بود و کودکان خردسال به دنبال امام بودند که از مشاهده ی آنان دلم سوخت . در
این منزل عمرو بن قیس المشرقی و پسر عمویش را امام دعوت کرد که همراهی کنند . آنان
نیز دعوت امام را لبیک نگفتند . عمرو پرسید : چرا موهایت سفید است ؟ امام فرمودند :
« موی ما بنی هاشم زودتر سفید می شود .»
در مقتل الحسین بحر العلوم آمده است : انس بن حارث کاهلی که از کوفه آمده بود و
دعوت امام از حرّ جعفی را شنیده بود ، به امام پیوست . او پیر مردی بزرگوار و از
اصحاب پیامبر (ص) بود و از پیامبر روایاتی شنیده و در بدر و حنین او را یاری کرده
بود .
امام او را ستود و با خویش همراه کرد . وی در کربلا جانانه جنگید و در راه حسین بن
علی (ع) شربت شهادت نوشید .
عقبه بن سمعان می گوید : هنگامی که ما از قصر بنی مقاتل گذشتیم و ساعتی راه پیمودیم
، خواب کوتاهی بر حسین بن علی (ع) غالب شد و پس از لحظه ای بیدار شد و دوبار این
جمله را بر زبان جاری کرد ؛ « انا لله و انا الیه راجعون ».
فرزند آن حضرت ، علی بن حسین (ع) ، بر اسب سوار بود . پیش آمده به پدر گفت : پدر
جان ! قربانت گردم ، چه سبب شد که کلمه ی استرجاع بر زبان جاری کردی و برای چه
الحمدالله گفتی ؟
حسین (ع) فرمود : پسرم « هم چنان که خواب مرا ربود » ، اسب سواری در پیش روی من
نمودار شد و گفت : این گروه هم چنان پیش می روند و مرگ نیز به سویشان می رود . من
دانستم که آن پیک ماست که خبر مرگ ما را می دهد .
علی بن الحسین (ع) فرمود : پدر جان ! خدا هرگز برای شما بدی پیش نیاورد . اَوَ لسنا
علی الحق ؛ مگر ما برحق نیستم ؟
امام فرمود : « چرا ! سوگند به خدایی که بندگان به سویش بازگشت کنند ، حق با ماست
.»
علی بن الحسین (ع) فرمود : « فاذاً لاُ بنالی ! پدر جان ! در این صورت ما از مرگ با
کی نداریم » .
حسین (ع) فرمودند : « خدایت پاداش نیک دهد ، بهترین پاداشی که فرزندی از پدرش خویش
ببیند .»
وقتی امام از قصر بنی مقاتل حرکت کرد ، حربن یزید ریاحی با او حرکت می کرد . هرگاه
امام قصد حرکت به سوی بیابان می کرد مانع می شد تا امام را به کربلا برساند .
کاروان امام اندکی به سمت راست حرکت کردند و به نینوا رسیدند .
« سروده های در توصیف ماه محرم »
الف : میرزا محمد شفیع وصال شیرازی :
این جامه ی سیاه فلک در عزای کیست
وین جیب چاک گشته ی صبح از برای کیست
این جوی خون از مژه ی خلق جاری است
تا در مصیبت که و در ماجرای کیست
این آه شعله ور که ز دل رود به چرخ
زاندوه دل گداز و غم جان گزای کیست
خونی اگر نه دامن دل ها گرفته است
این لُخت دل به دامن ما خون بهای کیست
گر نیست حشر و در غم خویش است هر کسی در آفرینش این همه غوغا برای کیست
شد خلق مختلف ز چه در نوحه متفق
زین گو ؛ جن و انس و ملک در عزای کیست
هندو وگبر و مومن و ترسا به یک غمند
این جان از جهان شده تا آشنای کیست
ذرات از طریق صدا نوحه می کنند
تا این صدا زناله ی انده فزای کیست
صاحب عزا کسی است که دل هاست جای او دل ها جز آن که مونس
دل هاست جای کیست
آری خداست در دل و صاحب عزا خداست
زان هر دلی به تعزیه ی شاه کربلاست
ب :میرزا محمد علی سروش اصفهانی
ای دیده خون ببار که ماه محرم است
نزد خدای دیده ی گریان مکرم است
فرمود شاه دین که منم کشته ی سرشک
بر زخم های شاه سر شک تو مرهم است
بی دیده ی پر آب و نفس های آتشین
گر لاف مهر شاه زنی نا مسلم است
بر یاد نور چشم پیمبر ز آب چشم
بالله اگر جهان همه دریا کنی کم است
بشناس در مصیبت سلطان کربلا
قدر سرشک خویش که اکسیر اعظم است
بی شرم دیده ای که نگرید در این عزا
خالی جهان از آن که دلش خالی از غم است
جایی که سرو قامت اکبر فتد ز پای
شرمنده باد سرو که سرسبز و خرم است
بر صورت هلال در ین ماه پر ملال
کاهیده جم حیدر و پشت نبی خم است
موسی شکسته خاطر و عیسی فسرده دم
یوسف ز تخت سیر و سلیمان ز خاتم است
آمیخته به اشک خلیل و سرشک خضر
امروز آب چشمه ی حیوان و زمزم است
پیش از شهادت شه لب تشنگان رسل
بگریستند بر وی و مظلومیتش به کل
ج : محمود صبای کاشانی :
باز از افق هلال محرم شد آشکار
و از غم نشست بر دل پیر و جوان غبار
باز آتشی ز روی زمین گشته شعله ور
کافتد از آن به خرمن هفت آسمان شرار
برخاست از زمین و زمان شور رستخیز
و ز هر طرف علامت محشر شد آشکار
گفتنی رسیده وقت که زیر و زبر شود
یک سر بنای محکم این نیلگون حصار
چون کشتی شکسته به دریای موج زن
روی زمین ز غلغله شد باز بی قرار
کردند خاکیان همه از آه آتشین
تیری که کرد از جگر نُه فلک گذار
از حربگاه اسب شهنشاه دین مگر
برگشت سوی خیمه دگر باره بی سوار
پیرایه بخش چهره ی صبر و رضا حسین
سرمایه ی شفاعت روز جزا حسین
د : علامه کمپانی :
باز این چه آتش است که بر جا ن عالم است
باز این چه شعله و غم و اندوه و ماتم است
باز این حدیث حادثه ی جانگداز چیست
با ز این چه قصه ای است که با غصّه توام است
این آه جان گزاست که در ملک دل به پاست
یا لشگر عزاست که در کشور غم است
آفاق پر زشعله ی برق و خروش و رعد
یا ناله ی پیاپی و آه دمادم است
چون چشمه چشم مادر گیتی ز طفل اشک
روی جهان چه موی پدر مرده درهم است
زین قصه سر به چاک گریبان کروبیان
در زیر بار غصه قد قدسیان خم است
گلزار دهر گشته خزان از سموم قهر
گویا ربیع ماتم و ماه محرم است
ماه تجلی مه خوبان بود به عشق
روز به روز جذبه ی جان باز عالم است
مشکوه نور و کوکب دری نشأتین
مصباح سالکان طریق وفاء حسین
منابع و مآخذ
1. آینه داران آفتاب ؛ محمد رضا سنگری ، شرکت چاپ و نشر بین الملل ، چاپ اول ،
تهران ، 1386
2. آیینه محرم ؛ منصور رضایی آوریانی ، موسسه فرهنگی انتشاراتی فرهنگ مردم ، چاپ
اول ، تهران ، 1381
3. تقویم شیعه ؛ عبدالحسین نیشابوری ، انتشارتی دلیل ، چاپ سوم ، تهران ، 1383.
4. حوادث الایام ؛ سید مهدی مرعشی نجفی ، انتشارات تولی ، چاپ اول ، قم ، 1385
5. عاشورا و شعر فارسی ؛ حسن گل محمدی ، انتشارات اطلس ، چاپ اول ، تهران 1366 .
نویسنده : علی محمد سلطان محمدی آرانی
دیدگاهتان را بنویسید